آموزش در جریان پیشرفت، نامه‌هایی به گینه‌بیسائو

پیشگفتار بر ترجمۀ انگلیسی کتاب

خوانندگان این کتاب در امریکای شمالی – یا دست‌کم آنان که آثار پیشین فریره را خوانده‌اند – از پی‌بردن به این موضوع دچار شگفتی نخواهند شد که او به غربت به ژنو نرفته است تا از چنگ تاریخ بگریزد.

به‌عکس، همچنانکه این نامه‌ها و مقدمه‌ای که بر آن‌ها نوشته شده است در کمال فصاحت گواهی خواهند داد، فریره بیشتر از آن مرد کرداراست که زمانی دراز را به غم گذشته خوردن یا با یاد گذشته به هیجان آمدن بگذراند.

فیدل کاسترو است که گفته است وظیفۀ مرد انقلابی «انقلاب‌کردن» است. اگر تلاش‌های فریره در برزیل یا شیلی موقتاً بر اثر اقدامات نه‌چندان ظریف سیا یا دولت‌هایی که به‌وسیلۀ فرمانروایانی بومی به مردم هر دو کشور تحمیل شده‌اند و کار خود را با همکاری شرکت‌های امریکای شمالی یا اروپایی انجام می‌دهند، متوقف شده است، خود فریره خواستار این نیست که، خاموش، در دفتری در ژنو بنشیند یا در برابر شنوندگان لیبرال در سانفرانسیسکو یا دهلی‌نو «بر طبق سفارش» سخنانی بگوید. به جای این کار هم‌اکنون با نهایت جدیت در کار ساختن آن انقلاب، انقلابی ساخته از «واژه‌هایی که جهان را شکل می‌دهند»، در میان ملت‌های نوبنیاد افریقایی است.

دل در هوای آن است که در اینجا بار دیگر از موضوعات بنیادی کار آموزشی پائولو فریره – یعنی از «واژه‌های زایا» و «رمزسازی» - در میان (و به کمک) دهقانان برزیل سخن گفته شود، دهقانانی که فقری نومیدکننده بر آنان مستولی است. و نیز دلپذیر است خلاصه‌کردن موضوعاتی که بار دیگر در مقاله‌ای خواهد آمد که مقدمۀ نامه‌هایی است که بخش مهم این کتاب را تشکیل می‌دهند. اما پرداخت به این کار در حکم آن است که یک بار دیگر موضوع کتاب قبلی او مرور شود. و چنین می‌نماید که سخن‌گفتن از این نامه‌های شیوا به‌تنهایی بسیار مهم‌تر و انسانی‌تر است.

این کتاب، که نامه‌ها هستۀ اصلی و خردمایۀ آنند، نه‌تنها بر تعداد خوانندگان آثار فریره، که هم‌اکنون خود رقم در خور توجهی است، خواهد افزود، بلکه نظرات او را روشن خواهد ساخت و سیمای او را نیز، در نظر کسانی که وی را آدمی نحس و تهدیدکننده می‌پندارند، انسانی‌تر جلوه خواهد داد: انسانی مهربان و گشاده‌رو، آن‌گونه که دوستان و شاگردانش می‌شناسندش.

گذشتۀ از همۀ این‌ها، کتاب حاضر بهترین و فصیح‌ترین ترجمۀ انگلیسی آثار او تا این تاریخ است. از این مهم‌تر، این کتاب او را – همراه با السا – در یک رشته موقعیت‌های خاص و در ارتباط مستقیم عاطفی با مربیان دیگر نمایان می‌سازد. بدین ترتیب، نه‌تنها ترجمۀ کتاب بلکه سبک نامه‌ای آن، خود، بالاخره احساسی مستقیم از سرشت پائولو فریره را به خواننده می‌بخشد: سرشتی سرشار از گرمی، از رفتاری فروتنانه و شوقی مبارزانه که همه در وجود یک مرد جمع آمده است، و چه بسا که در یک کلمه یا یک عبارت متجلی می‌شود.

عجب نیست که تاکنون چهرۀ انسانی پائولو فریره به مقدار زیادی نادیده مانده باشد. قطع و آرایش اولین نوشته‌های او، که درخور رساله‌های تعلیمی است، به‌گونه‌ای نیست که خصلت‌هایی را که بازتاب راستین اهداف و طبیعت این انسان باشد جلوه‌گر سازد. لحن محاوره‌ای که به‌وسیلۀ رد و بدل نامه‌ها میسر شده‌است برای اولین بار استعارۀ ادبی مناسبی را برای مردی فراهم آورده است که «گفت‌وشنود» را تقریباً مرادف با «آموزش» کرده است.

فریره بر این مجموعۀ نامه‌ها نامی شایسته نهاده است: آموزش در جریان پیشرفت. مطلوب‌ترین عنوان برای کتابی که تکامل «همکاری آموزشی» میان فریره (و همکارانش در شورای جهانی کلیساها) از یک سو، و مربیان کشور نوبنیاد گینه‌بیسائو، از سوی دیگر، را با گام‌های شمرده و بی‌شتاب عرضه می‌کند. هدف مشترک دو طرف اجرای برنامۀ سوادآموزی برای مردمی است که به‌تازگی آزاد شده‌اند.

مکاتبه به‌صورت مبادلۀ نامه‌ها بین فریره از ژنو و ماریو کابرال از گینه‌بیسائو شروع می‌شود. اما دیری نمی‌کشد که گسترش می‌یابد و اعضای دیگر «تیم» را، در افریقا و ژنو، در بر می‌گیرد. با اینکه نامه‌ها در زمانی کوتاه (دی 1353 تا بهار 1355 ه.ش) ردوبدل شده‌اند تاثیر گفت‌وشنود – همچنانکه از «بعد از تحریر» تازه و خاطره‌انگیز آخر این کتاب بر می‌آید – تا 1356 و بعد از آن ادامه می‌یابد. از مرزهای یک کشور نیز فراتر می‌رود و به تلاش‌های جمعی در راه سوادآموزی ملت‌های جدید افریقا – که همه در میراث چند قرن سلطۀ اروپاییان سهیمند – منتهی می‌شود.

آنان که در شگفتند که چه وجه مشترکی میان مربی تبعیدشدۀ برزیلی که اکنون مقیم سوئیس است، و قومی از سرزمینی چون گینه‌بیسائو می‌تواند بود، بی‌گمان باید پیش از هر چیز به میراث مشترک ادبار و بردگی، که در بالا به آن اشاره شد، توجه کنند. اما پیوند عمیق‌تر را باید در بینش انقلابی پائولو فریره جست که همکارانش، و در این مورد «طرف‌های مکاتبه‌اش» در گینه‌بیسائو، در آن سهیمند. چنانکه وی در چند مورد با اصرار یادآور می‌شود، آموزش مردمی ستم‌کشیده و در حال مبارزه باید، از آغاز، هم سیاسی و هم جانب‌دارانه باشد، وگرنه هرگز کامیاب نخواهد شد.

نتیجه‌ای که در کتاب فریره بارها و بارها به آن اشاره شده این است که هر گروه از «مربیان بیرونی»، که در موقعیت ممتازی رشدکرده و زیسته و به مطالعه پرداخته است باید «به عنوان یک طبقه بمیرد» و بار دیگر، هشیار زاده شود تا همیشه، حتی در وقتی که می‌آموزاند، بیاموزد و همواره «با» ملت و مردمی که کمک آنان را خواستار شده است کار کند، نه «برای» آن. (اصطلاح قاطع آن «همکاری» در برابر «سلطۀ فرهنگی» است.)

با توجه به اینکه فریره اعتقاد راسخ دارد به اینکه دو طرف ائتلاف آموزشی باید موضعی ستیزنده و انقلابی داشته باشند، و چنین موضعی را نخست پیشنهاد می‌کند، سپس می‌آفریند و سرانجام تثبیت می‌کند، ممکن است خواننده وصفی را که از او کردم و موجودی «با محبت» و «مهربانش» خواندم گفته‌ای متناقض بیابد، خود فریره جواب این باطل‌نمای ظاهری را می‌دهد.

فریره، در یکی از کتاب‌های قبلی خود که در آن مکرر به چه‌گوارا اشاره می‌کند، او را چون یکی از نمونه‌های بزرگ، معلمی که از جلب توجه می‌پرهیزد، وصف می‌نماید و بر عبارتی که مظهر چه‌گوارا شناخته شده است تکیه می‌کند: «هرچند ممکن است مضحک به‌نظر رسد، بگذار بگویم که انقلابی راستین را احساس نیرومند عشق هدایت می‌کند».

بیش از هرچیز دیگر، پیروزی این انگیزه در کار و زندگی پائولو فریره است که سیمای بی‌پرده و انقلابی او را رقم می‌زند، سیمایی انقلابی که کسانی را که چون به نیت راستین او پی ببرند از ترس جا خالی می‌کنند، خلع سلاح می‌کند.

و همین انگیزه – شور انقلابی زاده از عشق بی‌شائبه – است که تازه‌ترین کتاب او را کتابی می‌سازد که به یقین بینش او و آگاهی‌اش از مبارزۀ آموزشی را به همۀ کسانی سرایت می‌دهد که در هر سرزمین و در هر قاره بیشتر از هرچیز به این بینش و آگاهی نیاز دارند.

«دوست دارم که در گفت‌وشنود با شما و همکاران شما وارد شوم...»

فریره این عبارت را تاکنون دست‌کم هزار بار گفته است، در شروع هر کارگاه، یا هر سمینار، یا هر محاورۀ ساده. و بالاخره، در «نامه‌هایی به گینه‌بیسائو» این گفت‌وشنود را گسترش می‌دهد تا نه فقط معدودی فرهیخته، بلکه کسان بیشتری در آن شرکت کنند. پس این کتاب – در عین حال که کار کلاسیک او نیست – بی چون و چرا اثری است که بیش از آثار دیگر او در دسترس فهم است. و به سلیقۀ من قوی‌ترین و انسانی‌ترین اثر او نیز هست.

جاناتان کوزول

بوستون

ژانویۀ 1978